محبان امام حسین

دانستنی های درباره ی عاشورا

محبان امام حسین

دانستنی های درباره ی عاشورا

چرا امام حسین علیه السلام قیام کرد؟

چرا امام حسن صلح کرد یا چرا امام حسین صلح نکرد؟ اصلا چرا ما درباره‏ این دو امام بگوئیم، قدری جلوتر برویم. چرا علی بن ابی طالب در زمان‏ خلافت ابوبکر قیام نکرد؟ چرا در زمان خلافت عمر قیام نکرد؟ چرا در زمان‏ خلافت عثمان قیام نکرد ولی بعد از عثمان که آمدند با او بیعت کردند، محکم ایستاد، در صورتی که از نظر علی بن ابی طالب همانطوری که ابوبکر غاصب بود معاویه هم غاصب بود. برای اینکه آنچه که در نظر اسلام اصالت‏ دارد مطلب دیگری است و آن اینست که آن اقدامی که حفظ حوزه اسلام با او بشود، بر هر اقدام دیگر مقدم است...

پیغمبر حضرت علی را برای خلافت نامزد کرده است، یکدفعه بعد از پیغمبر جریان دیگری به وجود می‏آید، پیر مردها و اکابر اصحاب پیغمبر به‏ فکر می‏افتند که از این قضیه استفاده بکنند. در همان حال مردمی تازه‏ مسلمان هستند که هنوز اسلام در دل آنها نفوذ نکرده است، تازه شهرت اسلام‏ به دنیای خارج عرب کشیده شده است. حالا مصلحت اسلام ایجاب می‏کند که‏ یک آرامش کاملی برقرار باشد. اولا باید غائله مرتدها خوابانده شود.
ثانیا آنها که از دور می‏آیند که این حسابها سرشان نمی‏شود. از نظر آنها علی بن ابی طالب و ابوبکر علی السویه هستند. مصلحت اسلام اینطور ایجاب‏ می‏کند که حالا که اینها عمل ناشایستی مرتکب شده‏اند، آن کسی که در اینجا ذیحق است، دندان روی جگر بگذارد البته نه به خاطر جان خودش بلکه به‏ خاطر مصلحت اسلام. مصلحت اسلام اینطور ایجاب می‏کند که علی (ع) دندان‏ روی جگر بگذارد و در صف مأمومین ابوبکر هم شرکت بکند و با عمر نیز همینطور رفتار کند و به سؤالات و اشکالات مردم جواب بدهد. چیزی که از نظر علی اصالت دارد حیثیت و آبروی اسلام است. در اینجا دندان روی جگر گذاشتن، بهتر آبروی اسلام را حفظ می‏کند یا لااقل کمتر آبروی اسلام را می‏برد.
اما قضیه می‏گذرد، اوضاع زمان تغییر می‏کند، اسلام جهانگیر می‏شود. زمان‏ معاویه پیش می‏آید، معاویه حیثیت عمر و ابوبکر را ندارد. او کسی است‏ که خودش و پدرش سالها علیه اسلام جنگیده‏اند. حسابها عوض شده است. در اینجا علی با معاویه می‏جنگد. زمان امام حسن پیش می‏آید. در این زمان در اثر جریانهای زیادی که در زمان امیرالمؤمنین پیش آمد و از همه بالاتر آن‏ حالت سست عنصری‏ای که اصحاب امام حسن به خرج دادند، اگر امام حسن‏ مقاومت می‏کرد، کشته می‏شد ولی نه کشته شدن شرافتمندانه و افتخارآمیز آنگونه که حسین بن علی کشته شد. حسین بن علی با هفتاد و دو نفر کشته شد، یک شهادت آبرومندانه و در یک وضع و شرایط خاص که هزار و سیصد سال‏ دارد اسلام را آبیاری می‏کند. در زمان امام حسن یک حالت رخوت و سستی و خستگی در شیعیان پیدا شده بود که اگر این کار (مقاومت در مقابل معاویه‏) ادامه پیدا می‏کرد، یک وقت خبردار می‏شدند که حضرت را دست بسته‏ تحویل معاویه داده‏اند. هنوز صابون معاویه و بنی امیه درست به جامه مردم‏ نخورده بود. بیست سال معاویه حکومت کرد، مغیره بن شعبه و زیادبن ابیه‏ که به جان مردم افتادند آنوقت مردم فهمیدند که اشتباه کردند که در زمان‏ حضرت علی دعوت او را لبیک نگفتند ، اشتباه کردند که امام حسن را تحویل‏ معاویه دادند. لهذا بعدها (بعد از حادثه کربلا) عده‏ای پیدا شدند و توابین را به وجود آوردند که همانها بودند که دور مختار را گرفتند.
باز محرم رسید، ماه عزای حسین، سینه ی ما می شود کرب و بلای حسین، کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه تا که بگیرم صفا من ز صفای حسین
عواملی بود که شرایط را برای قیام امام حسین (ع) مساعد می‏کرد. گذشته‏ از این، وضع یزید با وضع معاویه فرق می‏کرد. معاویه در لباس نفاق کار می‏کرد، یزید در لباس کفر، معاویه لااقل روی کارهایش سرپوش می‏گذاشت، علنا شراب نمی‏خورد، علنا سگ بازی نمی‏کرد، صورت ظاهر را حفظ می‏کرد، ولی یزید جوانی بود دیوانه و پرده در که حساب موقعیت خودش را نمی‏کرد که هر چه هست بالاخره مردم او را خلیفه پیغمبر می‏دانند. اینقدر شراب‏ می‏خورد تا مست می‏شد و در حضور جمعیت به پیغمبر ناسزا می‏گفت. واقعا اگر قضایای کربلا نبود و امام حسین قیام نمی‏کرد و سبب نمی‏شد که یزید از بین برود و او همان بیست سالی را که معاویه خلیفه بود خلافت می‏کرد، اصلا حوزه اسلام منقرض می‏شد. پس شرایط زمان خیلی فرق می‏کند. بنابراین امام‏ حسن همان برنامه را اجرا کرد که امام حسین اجرا کرد و امام حسین همان‏ برنامه را اجرا کرد که امام حسن اجرا کرد، فقط شکل کارشان با هم فرق‏ داشت، ولی روح هر دو یکی بود.
آیت الله مطهری در کتاب سیری در نهج البلاغه:
حضرت علی ع: من اول دستم را پس کشیدم تا آنکه دیدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند (مرتد شدند اهل رده) و مردم را به محو دین محمد دعوت می‏کنند، ترسیدم که اگر در این لحظات حساس اسلام و مسلمین را یاری نکنم خرابی یا شکافی در اساس‏ اسلام خواهم دید که مصیبت آن بر من از مصیبت از دست رفتن چند روزه‏ خلافت بسی بیشتر است.
حضرت زهرا س خطاب به حضرت علی ع: پسر ابو طالب چرا به گوشه خانه خزیده ‏ای؟ تو همانی که شجاعان از بیم‏ تو خواب نداشتند اکنون در برابر مردمی ضعیف سستی نشان می‏دهی، ایکاش‏ مرده بودم و چنین روزی را نمی‏دیدم.
علی خشمگین از ماجراها از طرفی همسری که بی‏نهایت او را عزیز می‏دارد این چنین تهییج می‏شود ، این چه قدرتی است که علی را از جا نمی‏کند ، پس‏ از استماع سخنان زهرا با نرمی او را آرام می‏کند که : نه ، من فرقی‏ نکرده‏ام ، من همانم که بودم ، مصلحت چیز دیگر است تا آنجا که زهرا را قانع می‏کند و از زبان زهرا می‏شنود: «حسبی الله و نعم الوکیل».
ابن ابی الحدید در ذیل خطبه 215 این داستان معروف را نقل می‏کند : روزی فاطمه سلام الله علیها علی (ع) را دعوت به قیام می‏کرد ، در همین‏ حال فریاد موذن بلند شد که اشهد ان محمد رسول الله علی ( ع ) به زهرا فرمود آیا دوست داری این فریاد خاموش شود ؟ فرمود : نه ، فرمود سخن من‏ جز این نیست.
مقصود از سکوت ، ترک قیام و دست نزدن به شمشیر است ، و الا چنانکه‏ قبلا گفته‏ا یم ، علی از طرح دعوی خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت‏ مناسب خودداری نکرد.
علی از این سکوت به تلخی یاد می‏کند و آنرا جانکاه و مرارتبار می‏خواند: " « و اغضیت علی القذی و شربت علی الشجی و صبرت علی اخذ الکظم و علی امر من العلقم » ".
خار در چشمم بود و چشمها را بر هم نهادم ، استخوان در گلویم‏گیر کرده‏ بود و نوشیدم ، گلویم فشرده می‏شد و تلختر از حنظل در کامم ریخته بود و صبر کردم.
سکوت علی سکوتی حساب شده و منطقی بود.
" « و الله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه » " (نهج البلاغه ، خطبه . 3).
به خدا سوگند که پسر ابوطالب مرگ را بیش از طفل پستان مادر را دوست‏ می‏دارد ، علی با این بیان به ابوسفیان و دیگران فهماند که سکوت من از ترس مرگ نیست، از آن است که قیام و شهادت در این شرایط بر زیان‏ اسلام است نه به نفع آن.
علی خود تصریح می‏کند که سکوت من حساب شده بود ، من از دو راه آنرا که‏ به مصلحت نزدیکتر بود انتخاب کردم : " « و طفقت ارتای بین ان اصول‏ بید جذاء او اصبر علی طخیه عمیاء ، یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر و یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه ، فرایت ان الصبر علی هاتی احجی فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی » " (نهج البلاغه ، خطبه . 5).
در اندیشه فرو رفتم که در میان دو راه کدام را برگزینم؟ آیا با کوته‏ دستی قیام کنم یا بر تاریکیی کور صبر کنم، تاریکیی که بزرگسال در آن‏ فرتوت می‏شود و تازه سال پیر می‏گردد و مؤمن در تلاشی سخت تا آخرین نفس‏ واقع می‏شود، دیدم صبر بر همین حالت طاقتفرسا عاقلانه تر است پس صبر کردم در حالیکه خاری در چشم و استخوانی در گلویم بود.
(شهید مطهری کتاب مقتضیات زمان1) 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد