محبان امام حسین

دانستنی های درباره ی عاشورا

محبان امام حسین

دانستنی های درباره ی عاشورا

تأملی در روایات عاشورا

آنچه در پی می آید تحقیقی پیرامون دو روایت مهم تاریخی است که در کتب مقاتل نقل شده اند. نظر به اهمیت مطلب. ابتدا شمه‌ای از خبر نقل شده و سپس اسناد خبر و صحت و سقم آنها بررسی می شود. متأسفانه برخی از متقدمین ما بجای پیرایش اخبار به آرایش آن پرداخته اند و باعث نفوذ و رسوخ اخبار جعلی به کتابهای آیندگان شده اند. نویسندگان بعدی هم بخاطر احترام به اسلاف و بزرگان ما قبل، نظر ایشان را پذیرفته و به اخبار منقول آنان اعتماد کرده اند و موجب جاودانگی بسیاری از مجعولات شده اند. گذشت زمان و کنجکاوی در کتب پیشینیان شک و تردید در این مثراث را به همراه داشته است. امید است این شک مقدس به تأسیس پالایشگاه منابع اسلامی و زدودن زنگارها از چهره آنان منجر شود.

روایت اوّل :

در پایان روز هشتم محرم، امام حسین (علیه السلام) کسی را به نزد عمر بن سعد، فرمانده سپاه دشمن فرستاد تا شبانه یکدیگر را ملاقات کنند. شب هنگام امام با بیست نفر سپاهی و عمر بن سعد هم با بیست نفر سپاهی به محل ملاقات آمدند. آنگاه طرفین ، همراهان خود را مرخص کردند و تا پاسی از شب رفته بدور از اغیار به گفتگو پرداختند و در پایان، هر یک به محل خود بازگشتند. بعد از این ملاقات، عمر‌بن سعد شبانه نامه ای به عبیدالله بن زیاد [فرماندار کوفه] فرستاد که در آن آمده بود:

حسین (علیه السلام) را ملاقات کردم. ایشان سه پیشنهاد کردند:

1- بگذارید از جایی که آمده ام دوباره به همان مکان بازگردم.

2- به یکی از مرزهای مسلمان نشین بروم و در آنجا زندگی کنم.

3- شخصاً به نزد یزید رفته، دست در دست او گذارم. این خبر در اکثر مقاتل معتبر آمده است. شیخ مفید در «ارشاد» بی هیچ توضیحی این روایت را نقل کرده است. طبری دوبار این خبر را نقل کرده: یکبار از قول عمارالدهنی به نقل از امام محمد باقر (علیه السلام) و بار دیگر توسط ابومخنف لوط بن یحیی ازدی و ابوالفرج اصفهانی هم به توسط ابومخنف.

بسیاری از متأخرین به نقد این حدیث پرداخته اند و به لحاظ عقلی آن را نادرست تشخیص داده و آن را خلاف اهداف امام حسین (علیه السلام) و انتساب این قول را به امام بعید دانسته اند. در حالی که خبر متواتر است و حداقل در یک مورد رجال خبر، به سند صحیح به امام باقر (علیه السلام) می رسد. متقدمین که خبر را نقل کرده اند و یا آنان که خبر را صحیح دانسته اند، با این توجیه آن را پذیرفته اند که این روایت دلیل دیگری بر مظلومیّت هر چه بیشتر امام حسین (علیه السلام) و بی‌رحمی دشمنان او می باشد.

تاکنون کمتر کسی به نقد نقلی حدیث پرداخته، شاید شیخ عباس قمی تنها کسی باشد که تا اندازه ای در این کار توفیق یافته است.

ابو مخنف این حدیث را طی روایات 53 تا 56 به تفصیل نقل کرده. نخستین راوی حدیث هانی‌بن ثبیت الحضری قاتل عبدالله بن علی [برادر تنی حضرت عباس (علیه السلام)] می باشدکه ابومخنف از قول او می نویسد: بعد از این ملاقات محرمانه، مردم با یکدیگر در این خصوص صحبت می کردند و می پنداشتند که حسین (علیه السلام) به عمر‌بن سعد گفته است: بیا هر دوی ما لشگریان را رها کنیم و به نزد یزبدین معاویه برویم.

در روایت 54 ابومخنف به نقل از «المجالد‌بن سعید والصقعب‌بن زهیر الازدی» و دیگر محدثین پیشنهاد سه گانه را نقل می کند.

و در روایت 55 به نقد و نفی این خبر می پردازد:

«عبدالرحمن‌بن‌جندب » از قول عقب? بن شمعان به من گفت: از زمانی که حسین (علیه السلام) از مدینه به قصد مکه خارج شد، از مکه تا عراق با او بودم و تا زمانی که شهید شد از او جدا نشدم و هر سخنی که او در مدینه، مکه، در راه. در عراق و در میان سپاه با مردم تا روز شهادتش گفت، من شنیدم. اما این پندار شایع بین مردم را که: من دستم را در دست یزید‌بن معاویه بگذارم، یا به یکی از مرزهای کشور اسلامی بروم.امام حسین (علیه السلام) هرگز چنین تعهدی نکرد، بلکه گفت: مرا بگذارید به جایی در این سرزمین پهناور بروم تا ببینم کار مردم به کجا می انجامد.

در روایت 56 ابومخنف به نقل از المجالد‌بن سعید و الصقعب‌بن زهیرنامه حاوی پیشنهاد عمر‌بن سعد را به عبیدالله و جواب او را بیان می کند.

با کمی دقت مشخص می شود که اساساً چنین پیشنهادی در کار نبوده، بلکه این پندار مردم وراویان پیرامون این ملاقات محرمانه، سهو در نقل روایت بوده است. مثلاًابوالفرج از قول ابومخنف فقط روایت 54 را نقل کرده است.(ابوالفرج مقتل الحسین ابو مخنف را بطور خلاصه در کتاب مقاتل الطالبیین آورده است).

از بررسی خبر مذکور چند نکته مشخص می شود:

1- به دلایل مختلف در متون و منابع اسلامی. میکروب تحریف رسوخ کرده است.

2- برای تنقیح کتب و منابع، باید بطور توأمان از روش عقلی و نیز نقد روایی و نقلی بهره گرفت و به پالایش آنها پرداخت.

3- از توجیه و تفسیر اخبار مجعول باید خودداری کرد.

4- اخبار مجعول به دلیل ماهیت غیرمعقول و دروغین آن، در نهایت ضررشان بیشتر از سود و منافع مقطعی آنهاست.

روایت دوّ‌‌م ؛

در مقاتل معتبر نخستین آمده است: عباس‌بن علی (علیه السلام) و سه برادر تنی‌اش در کربلا حضور داشتند [فرزندان ام البنین همسر علی (علیه السلام)] در روز عاشورا عباس‌بن علی به برادرانش گفت: شما فرزندی ندارید. لذا به میدان بروید تا من وارث شما شوم (عباس‌بن علی دارای دو فرزند بود). ابو الفرج اصفهانی در این خصوص می نویسد: عباس نیز پس از آنها به میدان رفت تا هر چه را به ارث برده به فرزندانش ارث دهد. ارث همگی آنها به عبیدالله فرزند عباس‌بن علی (علیه السلام) رسید. عمربن علی [عموی عبیدالله] با او درباره ارث نزاع کرد و بالاخره عبیدالله چیزی به او واگذار کرد و میان آنها اصلاح شد.

ابومخنف در روایت92 قسمت نخستین، این خبر را آورده است. راوی خبر هم امام محمد باقر (علیه السلام) است اما نکته‌اى که بسیارى به آن توجه نکرده اند این است که امام می فرماید: و زعموا انّ العباس‌بن علی (علیه السلام) قال لاخوته من امّه ... یعنی ، مردم پنداشتند که عباس بن علی (علیه السلام) به برادرانش چنین گفت: و این پندار مردمی بوده که از دور شاهد جانبازی عباس و برادرانش بوده اند.

اگر خوانندگان مقاتل، علاوه بر تدبر و تعقل در اخبار، به بررسی و نقد اقوال بپردازند، در می یابند که بسیاری از تحریفات عاشورا نتیجه سهو اسلاف ما در نقل وقایع بوده است و به راحتی می توان با پالایش منابع اولیه، جلوی بسیاری از تحریفات را گرفت. به عبارت دیگر، نیازی نیست که انسان به توجیه و تفسیر این اخبار بپردازد، بلکه اول باید به درستی و صحت آنها یقین پیدا کند. حتی نباید خود را بریّ الذمه کنیم و بگوییم ما به اعتبار سخن شیخ مفید و ... این اقوال را می پذیریم؛ زیرا حتماً آنها دلیلی برای قبول این سخنان سخیف داشته اند با نقل و نقد ابن دو خبر،ابطال این سخن روشن می شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد